چرایی و چگونگی وقوع انقلاب ها
چرایی و چگونگی وقوع انقلابها پدیده انقلاب، بهعنوان یکی از مهمترین و سرنوشتسازترین پدیدههای اجتماعی ـ سیاسی، از دیرباز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و درباره چرایی و چگونگی وقوع آن دیدگاههای گوناگونی پدید آمده است. هدف هر دیدگاه آن است که پژوهشگر یا خ
چرايي و چگونگي وقوع انقلابها
پديده انقلاب، بهعنوان يكي از مهمترين و سرنوشتسازترين پديدههاي اجتماعي ـ سياسي، از ديرباز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و درباره چرايي و چگونگي وقوع آن ديدگاههاي گوناگوني پديد آمده است.
هدف هر ديدگاه آن است كه پژوهشگر يا خواننده را، براي گشودن قفل پديده انقلاب، به كليدي مجهز سازد; اما دلايلي چند سبب شده است هر ديدگاه در اين زمينه نتايجي خاص ارائه دهد. مهمترين دلايل اين امر به ماهيت پديدههاي اجتماعي و پيچيدگي آنها باز ميگردد كه در نيازهاي معنوي و مادي و استعدادها و ويژگيهاي عامل انسان مانند قدرت تفكر، اراده و حافظه و وجود عوامل ناشناخته و پنهانِ بسيار ريشه دارد. اين امر سبب عدم امكان آزمايش ارادي يافتههاي علمي، جهت مشخص شدن درستي يا نادرستي آنها ميگردد.
[17]بدين ترتيب، مجموعهاي از ديدگاههاي متفاوت درباره پديده انقلاب به وجود آمده است كه حتي برخي از آنها با يكديگر كاملا تناقض دارند; براي مثال نظريهاي پيشرفت و بهبود موقعيت اقتصادي را سبب انقلاب ميداند; نظريهاي ديگر، بدتر شدن اين موقعيت را و نظريه سوم، ركود سريع و كوتاه مدت پس از بهبودي طولاني مدت را ايجاد كننده انقلاب خوانده است. (1)
بهطور كلي، نظريههاي انقلاب در پي تبيين چرايي و چگونگي وقوع انقلابند; هرچند برخي از آنها به پيآمدهاي اين پديده نيز ميپردازند. (2) البته جداكردن دو بحث چرايي و چگونگي مشكل است و در باره معناي آنها نيز اتفاق نظر وجود ندارد.
در اين كتاب، مراد از چرايي وقوع انقلاب، بيان عللي است كه در همه انقلابها ديده ميشوند و تا وقتي پديد نيايند، هيچ انقلابي اتفاق نميافتد. اين دسته از علل، علل كلي خوانده ميشود. (3) بيترديد ممكن است علل كلي، هنگام تطبيق بر مصداقي خاص; مانند انقلاب اسلامي، شكلي ويژه يابد. منظور از چگونگي وقوع انقلاب نيز مسير خاص شرايط يا تحولاتي است كه به ايجاد علل كلي و سرانجام پيروزي انقلاب ميانجامد.
بهزبان رياضي، انقلاب برآيند حوادث و دگرگونيهاي متنوع و متقاطع تاريخي يك كشور است و مجموعه تحولات و شرايط فكري، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي در وقوع آن دخالت دارد. البته در هر انقلابي ممكن است با توجه به ماهيت و نوع انقلاب و رژيم سياسي، يك يا تعدادي از تحولات و شرايط نقش اصلي و بارز داشته باشد. با اين حال، آنچه در نهايت وقوع انقلاب را گريزناپذير ميسازد، عللي معدود است كه در سايه تأثير و تأثر تحولات و شرايط فوق پديد ميآيد و گسترش مييابد. علل كلي، با بحث چرايي و تحولات و شرايط، با بحث چگونگي وقوع انقلاب ارتباط دارد.
علل كلي ـ كه در هر انقلابي ديده ميشود ـ عبارت است از:
ــــــــــــــــــــــــــــ1. براي ملاحظه نظريههاي مختلف در مورد انقلاب رك: مصطفي ملكوتيان، سيري در نظريههاي انقلاب ، صفحات مختلف.
2. بهعنوان مثال، كرين برينتون در كتاب كالبدشكافي انقلاب (Anatomy of Revolution) در زمينه پيامدهاي انقلابهاي انگليس، امريكا، فرانسه و روسيهيكنواختيهايي را ذكر كرده است. در بحث حركت دورههاي انقلابها (فصل پنجم) اين بحث را با تفصيل بيشتري بررسي خواهيم كرد. تدا اسكاچپل در كتاب دولتها و انقلابهاي اجتماعي (States and Social Revolutions) مطالبي در رابطه با دولتهاي پس از انقلاب دارد.
3. از جنبه حيطه و قلمرو، مطالب علمي يا كلياند و يا ويژه شرايط زماني و مكاني خاصي هستند. مطالب كلي، مطالبي هستند كه بدون توجه به اين شرايط و در مورد همه جوامع و زمانها ابراز ميشوند.
براي مطالعه علت مفيد بودن اين دستهبندي و برخي پيشنهادات براي حل مشكل تعارض نظريههاي انقلاب، رك: مصطفي ملكوتيان، اشاراتي در فلسفه علم انقلاب در: انقلاب اسلامي و ريشههاي آن ، (ويژهنامه سمينار انقلاب اسلامي و ريشههاي آن) ج 1، صص 149 ـ 140. [18]1. نارضايتي عميق از شرايط حاكم: اين علت وقتي پديد ميآيد كه جز خواص (Elite) ، دستكم بخشهايي از مردم نيز از بهبود شرايط نااميد شده، آن را غيرقابل تحمل يابند.
2. وجود رهبري و ساختارهاي اجتماعي ـ سياسيِ داراي نقش و بسيجگر : هر انقلابي با رهبري و ساختارهايي همراه است. رهبري و ساختارها در گسترشِ نارضايتي، ارائه و تبليغ ايدئولوژي، ايجاد و گسترش روحيه انقلابي، تدوين استراتژي و تاكتيكهاي مبارزه و بسيج (آوردن مردم بهصحنه)نقش دارند.
3. گسترش و پذيرش انديشهها و ايدئولوژيهاي جديد جايگزين: در هر انقلابي انديشههاي جديد حاوي ايدئولوژيهاي انقلابي، ذهن انقلابيان را تسخير ميكند و بر رفتار آنها سلطه مييابد. بدون گسترش انديشههاي جديد، هيچ انقلابي روي نداده است.
4. گسترش روحيه انقلابي: منظور از اين روحيه، وضعي است كه سبب اعتماد به نفس در افراد ميشود، بهگونهاي كه آنها، بيتوجه به اقدامات سركوبگرانه يا رفرميستي رژيمها، تنها بهپيشبرد انقلاب ميانديشند و در راستاي هدف خود ـ كه واژگوني رژيم موجود و بناي ساختار نوين است ـ گام برميدارند.
بر اين اساس، معمولاً نارضايتي عميق پيش از پذيرش ايدئولوژي جديد تحقق مييابد و پذيرش ايدئولوژي نو پيش از پيدايش روحيه انقلابي در افراد رخ ميدهد; اما در زمينه وجود رهبري و ساختارها، تقدم و تأخر شرط نيست. در صورت نيرومندي علل چهارگانه بالا، حتي توان اقتصادي و نظامي بالاي رژيم سياسي و برخوردارياش از حمايت بينالمللي نيز به احتمال قوي نميتواند از پيروزي انقلاب جلوگيري كند; يعني چنانچه نارضايتي بسياري از مردم را دربرگيرد، رهبري و ساختارها از اصالت فرهنگي برخوردار باشند، آرمان انقلابي واحد بوده، با فرهنگ عمومي كشور پيوند خورده باشد و روحيه انقلابي نيز فراگير باشد، پيروزي انقلاب بسيار محتمل است; اما اگر اين علل از نيرومندي لازم برخوردار نباشد، آينده رژيم و انقلابيان را توان عمومي دو طرف مشخص ميكند. توان عمومي نيز از طريق عناصر مادي و محسوس قدرت، (يعني تعداد همراهان،اقتصاد، نيروي نظامي، حمايت خارجي و...) و عناصر غيرمادي و نامحسوس قدرت (يعني قدرت مديريتي دو طرف، ويژگيها و توان رهبر، ايدئولوژي حاكم بر اذهان دو طرف و...) تعيين ميگردد.
براي تحقيق در زمينه چگونگي پيدايش و نقش اين علل چهارگانه بايد به تاريخ كشورها رجوع كرد. هر انقلابي دو طرف دارد: در يك سو، رژيم سياسي و رهبران با ويژگيهاي خاص و مجموعه اقدامات فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي، و در سوي ديگر، مخالفان و رهبران آنها. وقتي چگونگي پيدايش و نقش علل چهارگانه مورد بررسي قرار ميگيرد توجه به هر دو طرف انقلاب ضروري مينمايد.